اگر تو رو دریا بگیریم، این وبلاگهایی که بواسطه تو بوجود آمدند و حالا متروک شده اند، مثل کشتی های جای گرفته در اعماق دریاها شده اند. گاه گاهی ماهی کنجکاوی میاد و یواش از کنارش رد میشه و میره. خزه ها میمانند و جلبکها...
نرگس جان زمانی فكر می كردم مجاز فرصتی ست برای رهايی، اما هر روز كه می گذرد بيشتر فرو می روم، اين روزها احساس خفگی می كنم، ممنونم از كسی كه يادم آورد غرق شده ام، ممنونم از اين پيام، ممنونم از اين كليپ.
ام تی جان بیشتر فرو می رویم(تنها تو نیستی ...)،من فکر میکنم چون که از درون خودمون غافل ایم،رهایی در بطن خویشتن ما مثل گنجی نهفته و ما با علم به آن و اما گریزان از آن روزها و شب هایمان را سپری می کنیم...من به نوبه خودم نمی دانستم که می توان از خود ترسید،و به بیرون از خود پناه برد...ولی واقعیت اینه که هر چه عمیق تر می شوم در این موضوع ،بیشتر در می یابم که آدمی می تونه خودشو به دست خودش خفه کنه،این هم از هنرهای ما انسانهاست،مرگ در مقایسه با ترسی که از خویشتن داریم بسیار کوچک و محقر می نماید... نرگس
ممنون خوبم :) راستش از خدا!! که پنهون نیست از شما چه پنهون چند وقته با یک آدم جدید و جالب روزهای جدید و جالبی رو دارم می گذرانم! فعلا که اوقاتم بدک نیست جز رنگ سیاه و نفرت انگیز پس زمینه ایِ همیشگی و اجتناب ناپذیر زندگی، مابقی زندگی ام را سعی می کنم تا آنجا که می توانم رنگی پنگی و شاد کنم البته با سبک و سیاقی که خودم می پسندم! فعلا اوضاعمان این است تا چه پیش آید :) خودت چطوری نرگس جان؟ ایام به کام است؟ اوضاع مملکت گل و بلبل و مهد تمدن رو داری؟ ملت تهوع آورِ نفرت انگیز چندش آور!!
الهه جانم خوش به حال ات...امیدوارم زندگی ات هر زمان رنگی پنگی باشه...راست میگی اون پس زمینه سیاه...آه ...آدم چی بگه آخه...جامعه ایرانی مثل درخت بزرگی است که از درون مور خوردتش ...خیلی توخالی هست خیلی..هیچ چیز جای خودش را پیدا نمی کنه همه چی رو هواست و سیاله!الهه جان اخبار ایران را کم تعقیب میکنم چون حسی مزخرف که ترکیبی است از دل سوختن و تاسف و گاه انزجار...چنان در جان آدم رسوخ میکنه که تعریفش ممکن نیست...ولی میدونی که این به تمامی ممکن نیست...اگه از من می پرسی من تنهام خیلی هم تنها...حوصله "دیگری" را ندارم اینجوری راحت ام .انسان بودن با تمام تناقض های انسانی اش؛جستن تنهایی،گریز از تنهایی،شوق حضور دیگری،و گریز از چنبره اسارت"دیگری"...اف اف اف ف ف ف ... نرگس
یکی اومده توی صعود برهنه این ویدئو را گذاشته و پیغام هم نوشته ،حال وهواش خیلی نوستالژیک بود خوشم اومد گفتم با شما قسمتش کنم
پاسخحذفنرگس
نرگس جان زمانی فكر می كردم مجاز فرصتی ست برای رهايی، اما هر روز كه می گذرد بيشتر فرو می روم، اين روزها احساس خفگی می كنم، ممنونم از كسی كه يادم آورد غرق شده ام، ممنونم از اين پيام، ممنونم از اين كليپ.
پاسخحذفمن می روم، اگر برگشتم زنده بر می گردم.
سلام نرگس جونم :)
پاسخحذفمن این کامنت و ویدئو رو همون موقع ها که اون شخص گذاشته بود دیدمش. نمی دونم شاید یک ماهی میشه. فکر می کردم خودت هم دیده ایش.
الهه
ام تی جان
پاسخحذفبیشتر فرو می رویم(تنها تو نیستی ...)،من فکر میکنم چون که از درون خودمون غافل ایم،رهایی در بطن خویشتن ما مثل گنجی نهفته و ما با علم به آن و اما گریزان از آن روزها و شب هایمان را سپری می کنیم...من به نوبه خودم نمی دانستم که می توان از خود ترسید،و به بیرون از خود پناه برد...ولی واقعیت اینه که هر چه عمیق تر می شوم در این موضوع ،بیشتر در می یابم که آدمی می تونه خودشو به دست خودش خفه کنه،این هم از هنرهای ما انسانهاست،مرگ در مقایسه با ترسی که از خویشتن داریم بسیار کوچک و محقر می نماید...
نرگس
الهه عزیزم من دیروز دیدمش و قبلا ندیده بودمش..برایم جالب بود اختشاش چی دوست داشتنی
پاسخحذفنرگس
;) :*
پاسخحذفالهه
x:
پاسخحذفنرگس
این موسیقی فوق العاده زیبا و نوستالژیک تقدیم به نرگس عزیزم و ام تی گرامی
پاسخحذفhttp://www.soundsofmychildhood.com/posts/2127
الهه
عجبا! انگاری جمعمون ازهم پاچید :)
پاسخحذفالهه
سلام الهه جون،نه بابا چه از هم پاشیدنی؟!
پاسخحذفتو خودت خوبی؟آهنگ خیلی قشنگه مرسی
ام تی خواهد آمد...
نرگس
ممنون خوبم :) راستش از خدا!! که پنهون نیست از شما چه پنهون چند وقته با یک آدم جدید و جالب روزهای جدید و جالبی رو دارم می گذرانم! فعلا که اوقاتم بدک نیست جز رنگ سیاه و نفرت انگیز پس زمینه ایِ همیشگی و اجتناب ناپذیر زندگی، مابقی زندگی ام را سعی می کنم تا آنجا که می توانم رنگی پنگی و شاد کنم البته با سبک و سیاقی که خودم می پسندم! فعلا اوضاعمان این است تا چه پیش آید :)
پاسخحذفخودت چطوری نرگس جان؟ ایام به کام است؟ اوضاع مملکت گل و بلبل و مهد تمدن رو داری؟ ملت تهوع آورِ نفرت انگیز چندش آور!!
الهه
الهه جانم خوش به حال ات...امیدوارم زندگی ات هر زمان رنگی پنگی باشه...راست میگی اون پس زمینه سیاه...آه ...آدم چی بگه آخه...جامعه ایرانی مثل درخت بزرگی است که از درون مور خوردتش ...خیلی توخالی هست خیلی..هیچ چیز جای خودش را پیدا نمی کنه همه چی رو هواست و سیاله!الهه جان اخبار ایران را کم تعقیب میکنم چون حسی مزخرف که ترکیبی است از دل سوختن و تاسف و گاه انزجار...چنان در جان آدم رسوخ میکنه که تعریفش ممکن نیست...ولی میدونی که این به تمامی ممکن نیست...اگه از من می پرسی من تنهام خیلی هم تنها...حوصله "دیگری" را ندارم اینجوری راحت ام .انسان بودن با تمام تناقض های انسانی اش؛جستن تنهایی،گریز از تنهایی،شوق حضور دیگری،و گریز از چنبره اسارت"دیگری"...اف اف اف ف ف ف ...
پاسخحذفنرگس
«انسان بودن با تمام تناقض های انسانی اش؛جستن تنهایی،گریز از تنهایی،شوق حضور دیگری،و گریز از چنبره اسارت"دیگری"...»
پاسخحذفآآآخ گفتی... آخ گفتی... بی نهایت می فهمم چه می گویی!!! بــــــی نهایت می فهمم!!!
الهه
من مطمئن ام که میفهمی الهه عزیزم...و چه خوب که کسی هست این را بفهمد...
پاسخحذفنرگس
:*
پاسخحذف:)
الهه
:*
پاسخحذفNarges
http://vimeo.com/27949634
پاسخحذفالهه
واااااااااااااای خیلی جالبه!!!
پاسخحذفنرگس
الهه جانم خواستی اینجا هم سر بزن:http://lifewithlove.persianblog.ir
پاسخحذفنرگس
WOW!!!!!
پاسخحذفدوباره این وبلاگت رو راه انداختی و داری می نویسی!؟!؟ چرا زودتر نگفتــــــــــی؟
معلومه که سر میزنم. اصن با کله میرم سر میزنم :))
الهه
فعلا برای مطلب دوم و آخر از سری جدید نوشته هات کامنت گذاشتم :)
پاسخحذفالهه
راستی اگر یه کاری کنید که نویسنده ی هر مطلب مشخص باشه خیلی خوب میشه. راستش اول که این نوشته ی آخر رو خوندم این ریختی شدم :-O
پاسخحذفالهه
الهه چون زیر نوشته ها اسم زدم کمی قبل.زیر کامنهت هم به همچنین
پاسخحذفنرگس