در اين لحظه كه پاسخت را تايپ می كنم نمی دانم كه واژه هايم به دستت می رسد يا نه، چون اينجا هم امروز فيلتر شده است و با فيلتر شكن كامنت گذاشتن تقريبا برايم ممكن نيست، اما بگذار بشكنند، تا جايی كه می توانم می ايستم هر چند تمام دنيايم درد می كند. می بينی الهه ی خوب حتی دستهای مجازی ما را هم از رسيدن به هم باز می دارند. الهه ی دوستی و مهربانی، بالهايت را امشب با يك سلام به من بخشيدی، و من با تمام دلتنگيهايم به پرواز می انديشم.
درود و سلام ام تی نازنین، دوست نادیده و مهربانم؛ من هم امروز متوجه شدم که اینجا فیلتر شده!! دود از کله ام بلند شد! باورم نمی شود! هرچه علامت تعجب بگذارم باز هم کم است!!! آخر اینجا را هم؟!؟!؟ همینطور مات و مبهوت مانده ام!!!
ام تی... جشمهایم را بستم و تو را که به لبخند من نگاه میکنی دیدم؛همان لحظه از زندگی...هنوز هم دارم می بینم با شاخه گلی در دستم که تو داده ایش... دیر ...خیلی دیر فهمیدم که زندگی درست همین لحظه است؛همین لحظه...اما با همه تلخی این دیر یافتگی زندگی باز از اینکه به این درک رسیده ام ممنونم؛نمی گویم خوشحال...فقط ممنونم... این لحظه ،درست همین لحظه با تمام تازه بودنش اما،جان را می فرساید... نرگس
راستی از صبح تا حالا یادم نیست چقدر ،ولی دهها بار این صفحه را باز کرده ام تا پیغام تو را ببینم...الهه هم که مثل خودم حوصله خرج کردن کلمات را ندارد،به او حق می دهم و از خلوت و سکوتش خوشم میاد...همانطور که از سکوت تو و حضور گاه و بیگاه ات... نرگس
جايی خواندم كه اين رسم هميشه ی هستی ست، اين كه تو باشی و او نباشد، و يا اگر او هست تو نباشی. می بينی اين آغاز تمام قصه های كودكی ست، قصه های ديروز، قصه های امروز، و قصه های فردا
نرگس جان، امروز درها و پنجره ها را باز كردم و زمستان را به خانه دعوت كردم ، خوشحال شد ، و دلتنگ بود از اين همه درها و پنجره های بسته...
ام تی جان من به این فکر میکنم که خود خود من خیلی هم به ویرانی نیاز دارم...،از اینکه در برزخ آبادی و ویرانی عمری را سر کرده ام ناخشنودم...میدونی یک امید کاذب در ما نمی ذاره که به اوج بحران و گسست از آنچه که نمی خواهیم برسیم،منظورم من از ویرانی هم چنین ویرانیی است ،ویرانی به معنای گسست ، و بنای جدید... نرگس
به آرامی شروع به مردن میکنی اگر سفر نکنی ، اگر کتابی نخوانی ، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی ، اگر از خودت قدردانی نکنی به آرامی شروع به مردن میکنی! زمانی که خود باوری را در خودت بکشی ، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند، به آرامی آغاز به مردن میکنی! اگر برده ی عادت خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی، اگر روز مرگی را تغییر ندهی، اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی، تو به آرامی آغاز به مردن میکنی! اگر از شور و حرارت، ار احساسات سرکش، و از چیزهایی که چشمانت رابه درخشش وا میداردند و ضربان قلبت را تندتر میکنند دوری کنی، تو به آرامی شروع به مردن میکنی! اگر هنگامی که با شغلت ، یا عشقت شاد نیستی ، آن را عوض نکنی ، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی ، اگر ورای رویاها نروی اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی ات ورای مصلحت اندیشی بروی!... امروز زندگی را آغاز کن امروز مخاطره کن امروز کاری کن نگذار که به آرامی بمیری
الهه جان شعرت خیلی قشنگه،ایمیل مو گرفتی؟اون نامه هه هم چنین برداشتی داره از زندگی،چیزی که ما بهش مسخره نگاه می کنیم و خودمان را با عقل محافظه کارمان ستایش میکنیم،گاهی آدمی از حماقت خودش سورپریز میشه.. نرگس
سلام بر دوستان گرامی و همدل ام بله نرگس جان ایمیل ات را گرفتم برای همین هم این شعر را اینجا گذاشتم. چندی پیش دوست عزیزی این شعر را برایم خواند و مرا درگیرش کرد. ام تی عزیز خودم هم همانطور که برای نرگس گفتم چندی است که گرفتار این شعر شده ام!
الهه جان اصلا نمی دونی اینا بعد از دور دوم انتخاب شدنشون چه تغییر جهت 180 درجه ای کردند،واقعا هم شروع کرده ان به پسرفت.امرو زاخبار میگفت میخوان بحص اعدام را دوباره زنده کنند،میدونی که اینجا خیلی وقت هست که مجازات اعدام را برداشته اند.اگر بدونی ...فکر میکنم میان از ایران درس می گیرن و میارن اینجا اعمال میکنن نرگس
نـــــه! واقعا به فکر اعدام راه انداختن هم افتادن!؟ یکی دو سال پیش هم تو بی بی سکینه یه فیلم دیدم توش یک خانمی صحبت می کرد که یک تاپ پوشیده بود می گفت اومدن بابت لباسم به من تذکر داده اند! و در تمام عمرم همچو چیزی اینجا بی سابقه بوده... هه هه! خلاصه با این سرعتی که ماشاللا دارند پیشرفت می کنن باید بشینن تا صبح دولتشان بدمد و اتحادیه اروپا با سلام و صلوات بپذیرتشان!
باور می كنم نرگس عزيزم، همانقدر كه تو را، و نشانه ها را.
پاسخ دادنحذفبسيار لذت بردم از اين آهنگ زيبا، و اين نشانه ی خوشبو
ممنون نرگس جان. آهنگ دلنشینی بود.
پاسخ دادنحذفالهه
امروز آمده بودم اینجا خاطرات مرور می کردم...
پاسخ دادنحذفسلام نرگس جان
سلام ام تی گرامی
الهه
الهه ی خوب ، الهه ی نازنين ،
پاسخ دادنحذفدر اين لحظه كه پاسخت را تايپ می كنم نمی دانم كه واژه هايم به دستت می رسد يا نه، چون اينجا هم امروز فيلتر شده است و با فيلتر شكن كامنت گذاشتن تقريبا برايم ممكن نيست، اما بگذار بشكنند، تا جايی كه می توانم می ايستم هر چند تمام دنيايم درد می كند. می بينی الهه ی خوب حتی دستهای مجازی ما را هم از رسيدن به هم باز می دارند.
الهه ی دوستی و مهربانی، بالهايت را امشب با يك سلام به من بخشيدی، و من با تمام دلتنگيهايم به پرواز می انديشم.
سلام، هم به تو، و هم به نرگس
درود و سلام ام تی نازنین، دوست نادیده و مهربانم؛
پاسخ دادنحذفمن هم امروز متوجه شدم که اینجا فیلتر شده!! دود از کله ام بلند شد! باورم نمی شود! هرچه علامت تعجب بگذارم باز هم کم است!!! آخر اینجا را هم؟!؟!؟
همینطور مات و مبهوت مانده ام!!!
الهه
سلام بچه ها...من نبودم ها..تازه برگشته ام...خوفید؟
پاسخ دادنحذفنرگس
نرگس جان سلام،
پاسخ دادنحذفتمام ما همين لحظه ست
نگو زوده ، نگو ديره
اين روزها اين بند از ترانه ی جنتی عطايی رهايم نمی كند.
چشمهايم را می بندم تا تو را كه لبخند می زنی ببينم. همين لحظه از زندگی، درست همين لحظه كه می نويسم، با شاخه گلی تقديم به تو.
ام تی...
پاسخ دادنحذفجشمهایم را بستم و تو را که به لبخند من نگاه میکنی دیدم؛همان لحظه از زندگی...هنوز هم دارم می بینم با شاخه گلی در دستم که تو داده ایش...
دیر ...خیلی دیر فهمیدم که زندگی درست همین لحظه است؛همین لحظه...اما با همه تلخی این دیر یافتگی زندگی باز از اینکه به این درک رسیده ام ممنونم؛نمی گویم خوشحال...فقط ممنونم...
این لحظه ،درست همین لحظه با تمام تازه بودنش اما،جان را می فرساید...
نرگس
راستی از صبح تا حالا یادم نیست چقدر ،ولی دهها بار این صفحه را باز کرده ام تا پیغام تو را ببینم...الهه هم که مثل خودم حوصله خرج کردن کلمات را ندارد،به او حق می دهم و از خلوت و سکوتش خوشم میاد...همانطور که از سکوت تو و حضور گاه و بیگاه ات...
پاسخ دادنحذفنرگس
می گم ها...؟!
پاسخ دادنحذفنکنه فکر کردین من میگم کمتر بنویسید و از این حرفا؟نهههههههههههههههههههه بنویسید،چرا خبری ازتون نیست؟
نرگس
نرگس خوب سلام،
پاسخ دادنحذفيكی بود، يكی نبود
جايی خواندم كه اين رسم هميشه ی هستی ست، اين كه تو باشی و او نباشد، و يا اگر او هست تو نباشی. می بينی اين آغاز تمام قصه های كودكی ست، قصه های ديروز، قصه های امروز، و قصه های فردا
نرگس جان، امروز درها و پنجره ها را باز كردم و زمستان را به خانه دعوت كردم ، خوشحال شد ، و دلتنگ بود از اين همه درها و پنجره های بسته...
سلام نرگس و ام تی عزیز
پاسخ دادنحذفعرض شود که این روزها خیلی باد می وزد... باد شدید. اینقدر که می ترسم باد ببرد مرا!
...
پاسخ دادنحذفپشت اين پنجره يك نامعلوم
نگران من و توست
ای سراپايت سبز...
باد ما را با خود خواهد برد
باد ما را با خود خواهد برد.
سلام الهه جان، سلام
پيامت فروغ را به يادم آورد، و اين كه باد هميشه ابتدای ويرانی نيست. به گلی می انديشم كه باد برايش آغاز باروری ست، و تولد، و حيات
الهه جان ...؟...!...
پاسخ دادنحذفنرگس
ام تی جان
پاسخ دادنحذفمن به این فکر میکنم که خود خود من خیلی هم به ویرانی نیاز دارم...،از اینکه در برزخ آبادی و ویرانی عمری را سر کرده ام ناخشنودم...میدونی یک امید کاذب در ما نمی ذاره که به اوج بحران و گسست از آنچه که نمی خواهیم برسیم،منظورم من از ویرانی هم چنین ویرانیی است ،ویرانی به معنای گسست ، و بنای جدید...
نرگس
درست است نرگس خوب،
پاسخ دادنحذفمن هم بسيار تجربه كرده ام اين فضا را، و شايد امروز هم به نوعی درگير همين ويران نكردن و رها نشدنم.
به آرامی شروع به مردن میکنی
پاسخ دادنحذفاگر سفر نکنی ،
اگر کتابی نخوانی ،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی ،
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی شروع به مردن میکنی!
زمانی که خود باوری را در خودت بکشی ،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند،
به آرامی آغاز به مردن میکنی!
اگر برده ی عادت خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روز مرگی را تغییر ندهی،
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی،
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی!
اگر از شور و حرارت،
ار احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت رابه درخشش وا میداردند
و ضربان قلبت را تندتر میکنند
دوری کنی،
تو به آرامی شروع به مردن میکنی!
اگر هنگامی که با شغلت ، یا عشقت شاد نیستی ، آن را عوض نکنی ،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی ،
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی ات
ورای مصلحت اندیشی بروی!...
امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری
الهه
شعر از پابلو نرودا بود. یادم رفت اسمش را همانجا بنویسم.
پاسخ دادنحذفالهه
ام تی جان گاهی وقتها من باید ویران کنم ،تا بتوانم باشم(من ویران میکنم پس هستم)
پاسخ دادنحذفنرگس
الهه جان شعرت خیلی قشنگه،ایمیل مو گرفتی؟اون نامه هه هم چنین برداشتی داره از زندگی،چیزی که ما بهش مسخره نگاه می کنیم و خودمان را با عقل محافظه کارمان ستایش میکنیم،گاهی آدمی از حماقت خودش سورپریز میشه..
پاسخ دادنحذفنرگس
بسيار زيبا و دلگرم كننده بود، و به شدت اثرگذار. به آن نياز داشتم. مرسی الهه ی عزيز
پاسخ دادنحذفدرست است نرگس جان، واقعا در مراحلی نياز به اين ويرانی ست.
سلام بر دوستان گرامی و همدل ام
پاسخ دادنحذفبله نرگس جان ایمیل ات را گرفتم برای همین هم این شعر را اینجا گذاشتم. چندی پیش دوست عزیزی این شعر را برایم خواند و مرا درگیرش کرد.
ام تی عزیز خودم هم همانطور که برای نرگس گفتم چندی است که گرفتار این شعر شده ام!
الهه
"این سه درگیر"!!! ها ها ها..
پاسخ دادنحذفنرگس
هاها.. جای مانا نیستانی خالی که کاریکاتورمون رو بکشه :))
پاسخ دادنحذفالهه
هاها آره واقعا..
پاسخ دادنحذفنرگس
سلام به نرگس
پاسخ دادنحذفسلام به الهه
سلام به آب
سلام به آيينه
...
نرگس جان،
پاسخ دادنحذفروزهای خوب و مناسبتهای آينده رو به تو تبريك می گم، در بهار پيش رو هر وقت پنجره ی خونه ی دلت رو باز می كنی به اولين عابری كه گذشت سلام كن.
سلام نرگس جان، سلام ام تی عزیز، سال نو مبارک
پاسخ دادنحذفالهه
سلام الهه جان سال نو تو هم مبارک.
پاسخ دادنحذفالان شانسی این صفحه باز دش ها.مدتها بود که بلاگ اسپات اینجا فیلتر شده بود.نرگس
الهه ی عزيز سال نو برای تو هم مبارك و پر از شادی باشه.
پاسخ دادنحذفسلام به تو، و به نرگس باغ گلها
خوبه... خوبه... به سلامتی پای فیلتراسیون به اونجا هم باز شد! روز به روز دارن پله های ترقیِ معکوس رو طی می کنند انگار!
پاسخ دادنحذفالهه
ام تی جان شکوفه ها رو امرزو دیدم ها،همونایی که گفتی بیان دم پنجره ام...
پاسخ دادنحذفمرسی که این سفارشو به اونا کردی
نرگس
الهه جان اصلا نمی دونی اینا بعد از دور دوم انتخاب شدنشون چه تغییر جهت 180 درجه ای کردند،واقعا هم شروع کرده ان به پسرفت.امرو زاخبار میگفت میخوان بحص اعدام را دوباره زنده کنند،میدونی که اینجا خیلی وقت هست که مجازات اعدام را برداشته اند.اگر بدونی ...فکر میکنم میان از ایران درس می گیرن و میارن اینجا اعمال میکنن
پاسخ دادنحذفنرگس
نـــــه! واقعا به فکر اعدام راه انداختن هم افتادن!؟ یکی دو سال پیش هم تو بی بی سکینه یه فیلم دیدم توش یک خانمی صحبت می کرد که یک تاپ پوشیده بود می گفت اومدن بابت لباسم به من تذکر داده اند! و در تمام عمرم همچو چیزی اینجا بی سابقه بوده... هه هه! خلاصه با این سرعتی که ماشاللا دارند پیشرفت می کنن باید بشینن تا صبح دولتشان بدمد و اتحادیه اروپا با سلام و صلوات بپذیرتشان!
پاسخ دادنحذفالهه
به سلامتی مثل این که می خواهند به همچو جایگاه رفیعی صعود کنند! مبارکشان باشد ایشاللا!
پاسخ دادنحذفhttp://www.radiozamaneh.com/society/humanrights/2011/03/31/2909
الهه
آره الهه جان به نحوی بسیار سازماندهی شده دارن سنگرهایی که آتاتورک فتح کرده بود را یکی یکی پس میگیرن
پاسخ دادنحذفنرگس